:
:
Queue
ارسال شده توسط یوبان
زمان مطالعه: کمتر از 1 دقیقه
تو مرا ديوانه خوانی ای فلان
ليک من عاقل ترم از عاقلان
گر که هر عاقل، چو من ديوانه بود
در جهان، بس عاقل و فرزانه بود
عارفان، کاين مدعا را يافتند
گم شدند از خود، خدا را يافتند
من همی بينم جلال اندر جلال
تو چه می بينی، بجز وهم و خيال
من همی بينم بهشت اندر بهشت
تو چه می بينی، بغير از خاک و خشت
چون سرشتم از گل است، از نور نيست
گر گلم ريزند بر سر، دور نيست
گنج ها بردم که نايد در حساب
ذره ها ديدم که گشته است آفتاب
عشق حق، در من شرار افروخته است
من چه می دانم که دستم سوخته است
چون مرا هجرش بخاکستر نشاند
گو بيفشان، هر که خاکستر فشاند
تو، همی اخلاص را خوانی جنون
چون توانی چاره کرد اين درد، چون
از طبيبم گر چه مي دادی نشان
من نمی بينم طبيبی در جهان
من چه دانم، کان طبيب اندر کجاست
مي شناسم يک طبيب آن هم خداست
برچسب ها:
پروین اعتصامی
دیدگاهتان را بنویسید