داستان سوختن آزمایشگاه ادیسون
ادیسون درسـنین پیري پس ازکشف لامپ، یکی از ثروتمنـدان آمریکا به شـمار می رفت و درآمـد سـرشارش را تمام و کمال در آزمایشـگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود مدیریت می کرد. مدیریت این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازي و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسـر ادیسون اطلاع دادنـد که آزمایشـگاه پـدرش در آتش می سوزد و حقیقتـاً کـاری از دست کسـی بر نمی آیـد و تمام تلاش مـأموران فقـط برای جلوگیری از گسترش آتش به سـایر ساختمان هـا است.
آنها تقاضا داشـتند که موضوع به شـکل مناسبی به اطلاع پیرمرد رسانده شود. پسـر باخود اندیشـید که احتمالاً پیرمرد با شـنیدن این خبر سـکته می کند و لذا از بیدار کردن او منصـرف شد و خودش را به محل حادثه رسانـد و باکمال تعجب دیـد که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشـگاه روی یک صـندلی نشسـته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند. پسـر تصـمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشـید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسـر می برد. ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سرشار از شادی گفت:
پسر تو اینجایی؟ میبینی چقـدر زیبـاست؟! رنـگ آمیزی شـعله هـا را می بینی! حیرت آور اسـت! مـن فکر می کنم که آن شـعله هـاي بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسـفر به وجود آمـده است. واي! خـداي من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دیـد. کمتر کسـی درطول عمرش امکـان دیـدن چنین منظره زیبایی را خواهـد داشت. نظر تو چیست پسـرم؟
پسـر حیران و گیج جواب داد: «پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟ چطور می توانی؟ من تمام بدنم می لرزد و تو خونسـرد نشسته ای!» پدرگفت: «پسرم از دست من و تو که کاري بر نمی آید. مأمورین هم که تمام تلاششان را می کنند تا مشکل را مدیریت کنند. در این لحظه بهترین کـار لـذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهـد شـد. در مورد آزمایشـگاه و بازسازي یا نوسازي آن فردا فکر می کنیم. الآن موقـع این کـار نیست. به شـعله هـای زیبـا نگـاه کن که دیگر چنین امکـانی را نخواهی داشت.» تومـاس آلوا ادیسون سال بعد مجدداً در آزمایشـگاه جدیدش مشـغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراعات بشریت یعنی ضبط صدا را تقــدیم جهانیـان نمـود. آری او گرامـافون را درسـت یـکسـال پس از آن واقعـه اخـتراع کرد.
دیدگاهتان را بنویسید