جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • بیزینس تراپی
  • درخواست مشاوره
  • دوره ها
  • مقالات
  • رادیو یوبان
  • آشنایی با یوبان
    • دکتر شکیبان
    • تیم یوبان
    • تماس با یوبان
    • فرصت های شغلی
youbaan-logo
  • خانه
  • بیزینس تراپی
  • درخواست مشاوره
  • دوره ها
  • مقالات
  • رادیو یوبان
  • آشنایی با یوبان
    • دکتر شکیبان
    • تیم یوبان
    • تماس با یوبان
    • فرصت های شغلی
جستجو کردن
Close this search box.
youbaan-logo
[dm-modal]
  • خانه
  • بیزینس تراپی
  • درخواست مشاوره
  • دوره ها
  • مقالات
  • رادیو یوبان
  • آشنایی با یوبان
    • دکتر شکیبان
    • تیم یوبان
    • تماس با یوبان
    • فرصت های شغلی

وبلاگ

: :
Queue
ارسال شده توسط یوبان
رادیو یوبان، شعر

پیرمردی، مفلس و برگشته بخت

روزگاری داشت ناهموار و سخت

هم پسر، هم دخترش بیمار بود

هم بلای فقر و هم تیمار بود

این، دوا می خواستی، آن یک پزشک

این، غذایش آه بودی، آن سرشک

این، عسل می‌خواست، آن یک شوربا

این، لحافش پاره بود، آن یک قبا

روزها می رفت بر بازار و کوی

نان طلب می کرد و می برد آبروی

دست بر هر خودپرستی می گشود

تا پشیزی بر پشیزی می فزود

هر امیری را، روان می شد ز پی

تا مگر پیراهنی، بخشد به وی

شب، بسوی خانه میمد زبون

قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون

روز، سائل بود و شب بیمار دار

روز از مردم، شب از خود شرمسار

صبحگاهی رفت و از اهل کرم

کس ندادش نه پشیز و نه درم

از دری می رفت حیران بر دری

رهنورد، اما نه پایی، نه سری

ناشمرده، برزن و کویی نماند

دیگرش پای تکاپویی نماند

درهمی در دست و در دامن نداشت

ساز و برگ خانه برگشتن نداشت

رفت سوی آسیا هنگام شام

گندمش بخشید دهقان یک دو جام

زد گره در دامن آن گندم، فقیر

شد روان و گفت کای حی قدیر

گر تو پیش آری به فضل خویش دست

برگشایی هر گره کایام بست

چون کنم، یارب، در این فصل شتا

من علیل و کودکانم ناشتا

می خرید این گندم ار یک جای کس

هم عسل زان می خریدم، هم عدس

آن عدس، در شوربا می ریختم

وان عسل، با آب می‌آمیختم

درد اگر باشد یکی، دارو یکی است

جان فدای آنکه درد او یکی است

بس گره بگشوده‌ای، از هر قبیل

این گره را نیز بگشا، ای جلیل

این دعا می کرد و می‌پیمود راه

ناگه افتادش به پیش پا، نگاه

دید گفتارش فساد انگیخته

وان گره بگشوده، گندم ریخته

بانگ بر زد، کای خدای دادگر

چون تو دانایی، نمی داند مگر

سالها نرد خدایی باختی

این گره را زان گره نشناختی

این چه کار است، ای خدای شهر و ده

فرق ها بود، این گره را زان گره

چون نمی‌بیند، چو تو بیننده‌ای

کاین گره را برگشاید، بنده‌ای

تا که بر دست تو دادم کار را

ناشتا بگذاشتی بیمار را

هر چه در غربال دیدی، بیختی

هم عسل، هم شوربا را ریختی

من تو را کی گفتم، ای یار عزیز

کاین گره بگشای و گندم را بریز

ابلهی کردم که گفتم، ای خدای

گر توانی این گره را برگشای

آن گره را چون نیارستی گشود

این گره بگشودنت، دیگر چه بود

من خداوندی ندیدم زین نمط

یک گره بگشودی و آن هم غلط

الغرض، برگشت مسکین دردناک

تا مگر برچیند آن گندم ز خاک

چون برای جستجو خم کرد سر

دید افتاده یکی همیان زر

سجده کرد و گفت کای رب ودود

من چه دانستم تو را حکمت چه بود

هر بلایی کز تو آید، رحمتی است

هر که را فقری دهی، آن دولتی است

تو بسی ز اندیشه برتر بوده‌ای

هر چه فرمان است، خود فرموده‌ای

زان بتاریکی گذاری بنده را

تا ببیند آن رخ تابنده را

تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند

تا که با لطف تو، پیوندم زنند

گر کسی را از تو دردی شد نصیب

هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب

هر که مسکین و پریشان تو بود

خود نمی دانست و مهمان تو بود

رزق زان معنی ندادندم خسان

تا تو را دانم پناه بیکسان

ناتوانی زان دهی بر تندرست

تا بداند کآنچه دارد زان تست

زان به درها بردی این درویش را

تا که بشناسد خدای خویش را

اندرین پستی، قضایم زان فکند

تا تو را جویم، تو را خوانم بلند

من به مردم داشتم روی نیاز

گرچه روز و شب در حق بود باز

من بسی دیدم خداوندان مال

تو کریمی، ای خدای ذوالجلال

بر در دونان، چو افتادم ز پای

هم تو دستم را گرفتی، ای خدای

گندمم را ریختی، تا زر دهی

رشته‌ام بردی، تا که گوهر دهی

در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش

ورنه دیگ حق نمی‌افتد ز جوش

برچسب ها: پروین اعتصامی
قبلی کلیپ انگیزشی انسانیت چیست؟
بعدی چگونه یک ارائه فروش آماده کنیم؟

1 دیدگاه

به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.

  • lady.neb گفت:
    1400/06/16 در 22:33

    خیلی قشنگ بود ?

    پاسخ

تردید نکنید، نظر شما برای ما مهم است. لغو پاسخ


احیاء کسب و کار

کسب و کارهایی که روزی مایه افتخار صاحبانشان بودند، اکنون با چالش‌هایی روبرو هستند که گاهی از عهده‌ی حل آن‌ها برنمی‌آیند. این پیرمرد، تنها یکی از آن بسیاری بود که با واقعیت تلخ ورشکستگی دست و پنجه نرم می‌کرد.
او که زمانی مغازه‌ای شلوغ و پررونق داشت، اکنون در سکوت و تنهایی، به دیوارهای خالی مغازه‌اش خیره شده بود. «همه چیز تمام شده…»، زمزمه‌ای که از لابه‌لای نفس‌های سنگین پیرمرد بیرون می‌زد، نشان از دل‌شکستگی عمیقی داشت. و این صحنه‌ای بود که متأسفانه در این روزها، بسیار شاهد آن هستیم …

دسته بندی
  • استعداد
  • امید و انگیزش
  • ایده پردازی
  • بازاریابی
  • برندینگ
  • بیزینس کوچینگ
  • پادکست صوتی
  • پرسنال برندینگ
  • تبلیغات
  • توسعه کسب و کار
  • ثروت
  • خلاصه کتاب صوتی
  • داستان
  • دسته‌بندی نشده
  • دولت
  • رادیو یوبان
  • رایگان
  • زندگی دانشگاهی
  • زندگینامه افراد موفق
  • سبک زندگی
  • شعر
  • طراحی
  • فروش
  • فن بیان
  • کسب و کار
  • لایف کوچینگ
  • مدیریت
  • مهارت های فردی
  • موسیقی
  • ویژه
  • یوسف شکیبان
Instagram Telegram Whatsapp Phone-alt

دکتر یوسف شکیبان، اولین بیزنس تراپیست ایران، کسی که قلب کسب‌وکارها را می‌کاود و نبض پیشــرفت را در دستـانش دارد. او بـا دکترای مدیریت و بیش از یک دهه تجربه در خلق و مدیـریت چهار بـرنـد ملـی، نه تنها یک کارآفرین است، بلکه یک شفاگر برای کسب‌ و کارهایی است که در پیچ‌ و خم‌های مشـکلات گرفتار شده‌اند.

دسترسی سریع
  • یوبان
  • آخرین مقالات
  • دوره ها
  • تماس با ما

برای دریافت راهکارهای نوین کسب و کار، ایمیل خود را وارد کنید

logo-samandehi
fani-herfe-ei
fani-herfe-ei

[طراحی وب سایت توسط میلانت]

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://youbaan.ir/?p=8819
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.