ناامیدی از زندگی، تجربه ای تلخ اما سازنده
هرچه تلاش می کنم به در بسته می خورم. خسته شدم. کاش فردا از خواب بیدار نشوم و دوباره با مشکلاتم روبرو نشوم. این چه زندگی کسالت باری است؟ همه خوشبخت هستند به جز من و … این جملات برای شما آشنا هستند؟ گاهی اوقات آن ها را زمزمه می کنید؟ اگر اینطور است شما تجربه ناامیدی از زندگی را دارید.
ناامیدی احساسی است که کم و بیش سراغ همه می رود. گاهی اوقات آن قدر مشکلات به مغز آدم فشار می آورد که از ته دل دعا می کنیم نباشیم. ناامیدی از زندگی احساس منفی و تلخی است؛ اما فوایدی هم دارد! قبل از رسیدن به مزایای آن بیایید علل به وجود آمدن این احساس را بررسی کنیم.
بزرگترین دلایل ناامیدی از زندگی
همیشه بررسی عوامل یک احساس منفی به ما کمک می کند تا بهتر با آن احساس رو برو شویم. دلایل را که بدانیم آگاهانه تر برخورد می کنیم و زودتر به فکر از بین بردن این احساس می افتیم. ناامیدی از زندگی می تواند دلایل بیشماری داشته باشد و از فرد به فرد متفاوت است. در اینجا برخی دلایل مشترک بین اکثریت را بیان می کنیم تا بتوانیم ریشه ای آن را از بین ببریم.
پول و در واقع همان درآمد
شایع ترین دلیل ناامیدی از زندگی پول است. وقتی دخل و خرج به هم نخورد، ذهن همیشه درگیر پرداخت بدهی ها باشد، نتوانیم پس اندازی داشته باشیم و درآمدمان هیچ وقت بابت چیزهایی که دوست داریم مصرف نشود؛ احساس ضعف و ناامیدی می کنیم. اینجاست که به خودمان تشر می زنیم که تو عرضه هیچ کاری را نداری و روز به روز به این احساس دامن می زنیم.
آماده نبودن برای زندگی
تصور کنید کودکی همیشه مورد تشویق قرار گرفته و هیچ وقت نگذاشته اند که با مشکلات روبرو شود. مدام به او گفته اند تو خیلی خاصی و لازم نیست کاری انجام دهی. یا مثلا این مورد در خانواده های ایرانی بسیار اتفاق می افتد که به فرزند خود اجازه انجام هیچ کاری جز درس خواندن را نمی دهند. حالا فکر کنید این کودک بزرگ می شود، بدون اینکه هیچ گونه مهارت فردی و یا زندگی کردن داشته باشد.
یک باره از او می خواهند مسئولیت زندگی خود را به عهده بگیرد. دانشگاه برود، روابط اجتماعی عالی داشته باشد، مشغول به کار شود، ازدواج کند، بچه دار شود و کل زندگی را اداره کند. غیر ممکن است همچین فردی زیر بار این همه مسئولیت برنامه ریزی نشده و تمرین نشده، ناامیدی از زندگی را تجربه نکند. حال اگر افسرده نشود خیلی هنرمند است!
چگونه زمان باعث ناامیدی از زندگی می شود؟
خیلی اوقات افراد به خاطر نداشتن زمان کافی برای کار و استراحت دچار احساس ناامیدی از زندگی می شوند. تمام روز را کار می کنند تا از پس مخارج بر بیایند و بتوانند سرمایه ای برای خود داشته باشند؛ از طرف دیگر آن قدر درگیر می شوند که زمانی برای رسیدگی به خود و لذت بردن از زندگی پیدا نمی کنند. حالا به همه این ها استرس افزایش سن و گذر از ایام جوانی را هم اضافه کنید.
از دست دادن یک رابطه دوستی قدیمی یا یک رابطه پر از عشق
وقتی احساس می کنید با کسی آن قدر رابطه دوستی عمیقی دارید که تا ابد با هم دوست می مانید و یک باره با یک اتفاق کوچک این دوستی از بین می رود؛ مسلما احساس خوشایندی را تجربه نخواهید کرد.
یا وقتی بعد از مدت زیادی بودن در یک رابطه عاشقانه تصمیم به جدایی گرفته می شود؛ ناامیدی از زندگی با تمام وجود احساس می شود. غم عجیبی روح و روان انسان را در بر می گیرد و نماندن در این وضعیت کار حضرت فیل است!
بازنشستگی
تصور کنید بعد از سال ها کار کردن و احساس مفید بودن، ناگهان باید در خانه بنشینید و از باقی عمر لذت ببرید. خوشبختانه خیلی ها در خانه نمی مانند و شغل دیگری برای خود دست و پا می کنند. اما عده زیادی با در خانه ماندن، ناامیدی از زندگی را در آغوش می کشند. تصور اینکه سنشان بالا رفته و دیگر مفید نیستند، هر روز آن ها را منزوی تر و غمگین تر می کند.
شغل
رضایت نداشتن از شغلی که داریم یکی از دلایل بزرگ ناامیدی از زندگی است. اینکه شغل ما درآمد خوبی برایمان نداشته باشد، محیط خوبی نداشته باشد، کل ساعات روزمان را پر کند و زمان برای تفریح نداشته باشیم و … باعث ناامیدی و حتی افسردگی می شود.
فکر کنید محیط کارتان را دوست ندارید و همکارانتان را فقط تحمل می کنید. آن وقت هر روز باید تعداد ساعات زیادی را در این وضعیت بگذرانید. اصلا شوقی برای بیدار شدن از خواب و سر کار رفتن باقی می ماند؟
نبودن لذت و هیجان در زندگی
کودکان از زندگی خود بسیار لذت می برند. از چیزهای کوچک خوشحال می شوند و در هر اتفاقی قسمت مثبت آن را می بینند. پر از انرژی هستند. آن ها همیشه منتظرند بزرگ شوند و برای این موضوع هیجان دارند. بعضی ها وقتی از این دوره گذر می کنند و آن شور و هیجان کودکی را از دست می دهند، ناامیدی از زندگی به سراغشان می آید و گاهی تا وادی افسردگی هم پیش می روند.
شبیه بقیه شدن
دختری را در نظر بگیرید که خانواده ای سخت گیر دارد و در نوجوانی و جوانی بسیار او را تحت فشار قرار می دهند. او همیشه از این موضوع که شبیه پدر و مادرش شود می ترسد. بعد از مدتی ازدواج می کند و بچه دار می شود.
چون از کودکی مدام در شرایط سخت گیرانه قرار گرفته، به صورت ناخودآگاه فرزندش را در همان شرایط قرار می دهد. وقتی به خودش می آید که چقدر شبیه خانواده اش رفتار می کند و ترسش از این موضوع به واقعیت تبدیل شده؛ از زندگی ناامید می شود و مدام با خود تکرار می کند «من مادر بدی هستم».
انتخاب ها و ناامیدی از زندگی
اکثر آدم ها وقتی بزرگ می شوند و به سن انتخاب کردن می رسند؛ دچار سردرگمی و اضطراب می شوند. مثلا به این دوراهی پر تناقض توجه کنید. “یا می توانم تمام عمرم را سفر کنم و از زیبایی های دنیا لذت ببرم؛ اما در آخر تنها و بدون سرمایه بمانم، یا می توانم شغل ثابت و مطمئن و درآمد خوب داشته باشم، ازدواج کنم، بچه دار شوم و زندگی در امنیت کامل داشته باشم.” دوراهی سختی است و مسلما انتخاب هر کدام، مسیر زندگی را عوض می کند. بعید نیست این شخص در چنین شرایطی ناامیدی از زندگی را تجربه کند و پر از اضطراب و پریشانی شود.
شرایط غیر استاندارد زندگی
بعضی در شرایط بسیار بدی پرورش می یابند. فقر، عدم بهداشت، رفتار بد و خشن والدین، فشارهای جامعه و اتفاقات ناگواری که برایشان می افتد، همه و همه دلایل محکمی برای احساس ناامیدی هستند.
خیانت
واضح است اگر به هرکسی خیانت شود، چه از طرف شریک زندگی اش چه از طرف دوست صمیمی یا اعضای خانواده اش، در شرایط روحی بدی قرار می گیرد که ناامیدی از زندگی یکی از پیامدهای آن است.
ورشکستگی
از دست دادن یکباره سرمایه و آن همه زحمتی که برایش کشیده شده غم بسیار بزرگی است که خیلی ها در برابرش تاب نمی آورند و بسیار ناامید می شوند.
ارتباط نداشتن اعتماد به نفس با ناامیدی از زندگی
وقتی اعتماد به نفسی در کار نباشد، رضایت از زندگی هم در کار نیست. کسی که اعتماد به نفس ندارد همیشه بقیه را از خود برتر می بیند و حسرت زندگیشان را می خورد. اصلا موضوع عجیبی نیست اگر چنین آدمی از زندگی ناامید باشد.
مطلب پیشنهادی: مدیریت زمان برابر است با مدیریت زندگی
دلایل بسیار زیادی برای ناامیدی از زندگی وجود دارد؛ اما این دلایل شایع ترین آن ها بود. شناخت این دلایل و برطرف کردن آن ها، قدم بزرگی در جهت امید به زندگی است. قبل از اینکه راهکارهای رهایی از ناامیدی را بدانیم، به دلایلی که ثابت می کند ناامیدی چیز خوبی است اشاره می کنیم.
چرا ناامیدی از زندگی مفید است؟!
درست است که ناامید بودن یک صفت منفی است و حال بد به همراه دارد؛ اما همیشه اتفاق های خوب از دل همین رویدادهای بد بیرون می آید. بیایید ببینیم چرا ناامیدی می تواند برای انسان مفید باشد.
ناامیدی به معنی اشتیاق است!
وقتی از دوست خود ناامید می شوید؛ یعنی به دوستی و رابطه صمیمانه اهمیت می دهید.
وقتی از شغلتان ناامید می شوید؛ یعنی بسیار به مأموریتتان در کار اهمیت می دهید و موفقیت در آن را با تمام وجود می خواهید.
وقتی از شریک زندگیتان ناامید می شوید؛ یعنی به داشتن یک رابطه سالم اهمیت می دهید.
مارتین لوتر کینگ می گوید: «هیچ ناامیدی عمیقی نمی تواند وجود داشته باشد اگر عشق عمیقی وجود نداشته باشد.»
ناامیدی از زندگی بسیار بهتر از بی علاقگی و خونسردی نسبت به همه چیز است. وقتی بی علاقه باشید، به نوعی بی تفاوتی عمیق می رسید. این یعنی تبدیل شدن به یک ربات که از هیچ چیز لذت نمی برد. ناامیدی را عزیز بدارید؛ چرا که باعث می شود حس کنید و حس کردن یعنی ارتباط برقرار کردن با درون خود.
ناامیدی به معنی فرصتی برای رشد است
فرض کنید در شغلتان شکست می خورید یا رئیس شما، با همه تلاشی که کرده اید، از کارتان راضی نیست. الان شما در مرحله ناامیدی از زندگی هستید. چون توقعتان با واقعیت فاصله زیادی دارد.
انتظار داشتید با این همه تلاش به نتیجه خوبی برسید؛ اما نرسیدید. شاید اول کار آن قدر ناامید شوید که تصمیم بگیرید دست از کار بکشید، اما اگر از همین ناامیدی به نفع خودتان استفاده کنید، اشتباهاتتان را پیدا کنید و آن ها را برطرف کنید، دانش خود را بالا ببرید و بیشتر روی خودتان کار کنید در نهایت شما در سطح بالاتری از آگاهی و خرد قرار می گیرید.
این همان رشد فردی است که انتظارش را داریم و تنها با ناامیدی زیاد به این مرحله از رشد می رسیم.
ناامیدی از زندگی شما را قوی تر می کند
شاید این جمله کلیشه باشد؛ اما مثبت ترین اتفاقی که با ناامیدی از زندگی به وجود می آید، قوی تر شدن است. وقتی به شدت ناامید می شوید در نهایت بعد از عبور از این احساس، به شدت سخت تر و محکم تر می شوید. ناامیدی با خودش انعطاف پذیری می آورد.
یاد می گیرید که خیلی هم به خودتان سخت نگیرید. آدمی که از شرایط بسیار سخت ناامیدی عبور کند، دیگر به این راحتی ها جا نمی زند و از عالم و آدم کناره نمی گیرد. می پذیرد که این بالا و پایین های زندگی است که از او آدم بهتری می سازد.
چطور ناامیدی از زندگی را کنترل کنیم و بهبود پیدا کنیم
حالا که با دلایل ناامیدی آشنا شدیم و جنبه های مثبت آن را نیز بررسی کردیم؛ وقت آن رسیده است که راه حل های مقابله با آن را یاد بگیریم تا به خوبی از این احساس ناخوشایند عبور کنیم. در ادامه به ۵ مرحله برای گذر از این شرایط و تقویت امید به زندگی اشاره می کنیم.
مرحله اول: خود را در شرایط ذهنی بهتری قرار دهید
وقتی ناامید می شوید روحیه شما توسط احساسات منفی و مخرب در سطح بسیار پایینی قرار می گیرد. اگر در این حالت بمانید و شروع به تصمیم گیری درباره زندگیتان بکنید، مسلما اکثر این تصمیم ها منطقی نبوده و از سر ناراحتی، ترس، اضطراب، غم و نگرانی خواهد بود. قطعا همچین تصمیم هایی نه شما را رشد می دهد و نه از وضعیت ناامیدی خارج می کند.
وقتی احساس ناامیدی از زندگی داشتید؛ در قدم اول هوشیاری خود را افزایش دهید تا بتوانید در سطح مثبت یا حداقل خنثی قرار بگیرید. در این سطح واکنش های بهتری خواهید داشت.
در قدم بعد فعالیت های مثبتی را انجام دهید که روحیه شما را شارژ می کند. فعالیت هایی که از آن ها بسیار لذت می برید، مثل قدم زدن در پارک، تماشای یک فیلم خنده دار، خواندن کتاب موردعلاقه تان، بازی کردن، ورزش کردن، گوش دادن به یک موسیقی خوب و انرژی بخش و بهتر از همه صحبت کردن با یک دوست مثبت نگر.
وقتی از زندگی ناامید شدید از خانه یا محل کارتان بیرون بزنید، راه بروید و هوا بخورید. در آن شرایط ناخوشایند نمانید تا انرژیتان را نگیرد. بگردید و هر چیزی که حالتان را خوب می کند پیدا کنید. شاید سخت باشد؛ اما وقتی شروع به انجام کار مثبت کنید و نتایج فوق العاده اش را ببینید، سختی شروعش را فراموش می کنید.
مرحله دوم: به خواسته خود بچسبید، نه به هدف!
فرض کنید برای مصاحبه به شرکتی بزرگ و معروف می روید و با شغلی رو به رو می شوید که بسیار به آن علاقه دارید. هدف شما پذیرش در این شغل می شود؛ چون همیشه آرزویش را داشته اید؛ اما متوجه می شوید که شخص دیگری را برای این شغل پذیرفته اند و تا دو سال آینده فردی را در این سمت استخدام نخواهند کرد.
واکنش شما چه خواهد بود؟ دو سال صبر می کنید تا دوباره شانس استخدام داشته باشید؟ غیر منطقی نیست؟ بهتر نیست خودتان را برای هزاران موقعیت شغلی دیگر آماده کنید؟ یا حتی کسب و کار خودتان را راه بیندازید؟
مطلب پیشنهادی: ناامیدی تی دی جیکس و داستان نجاتش توسط زن روستایی
چسبیدن به خواسته درونی همین معنی را می دهد. در این مثال استخدام در آن شرکت بزرگ هدف است؛ اما خواسته درونی شما انجام دادن کاری با درآمد خوب است که توانایی های شما را به چالش بکشد.
اگر به هدفتان بچسبید و به آن نرسید؛ ناامیدی از زندگی را تجربه خواهید کرد؛ اما اگر به خواسته درونیتان اهمیت بدهید، آنقدر راه های مختلف را امتحان می کنید که به خواسته خود برسید.
حتی در روابط هم این مشکل پدید می آید. اگر روی هدفتان که یک شخص خاص است، پافشاری کنید و آن شخص شما را ناامید کند؛ بسیار سرخورده می شوید؛ اما اگر به خواسته درونیتان که ارتباط با شخصی است که با شما هم فکر باشد و خوشحالتان کند، آنقدر صبر می کنید تا شخص مورد نظرتان را پیدا کنید و با مشکلات کمتری روبرو شوید.
مرحله سوم: خودتان را از توهمات ذهنی خلاص کنید
وقتی از چیزی یا کسی انتظار غیر منطقی داشته باشید و این انتظار برآورده نشود ناامید می شوید. انتظارات بیجا و در واقع توهمات خود را بشناسید و در هر موقعیت ناامید کننده ای از خود بپرسید:
- کدام توهم از واقعیت من را به سمت ناامیدی کشانده است؟
- چه توقع بیجایی داشته ام که برآورده نشده است؟
از کودکی که هنوز توانایی صحبت کردن ندارد می توان انتظار داشت اشعار حافظ را بخواند؟ خنده دار نیست؟ خیلی از توقعات ما از زندگی و موقعیت هایمان از این هم خنده دارتر است. آگاهی از این توهم ها و از بین بردن آن ها، کمک بسیار بزرگی در عبور از ناامیدی از زندگی می کند.
مرحله چهارم: ناامیدی از زندگی نشانه شکست و پسرفت نیست
قبل از این اشاره کردیم که ناامیدی باعث رشد می شود. خیلی ها به محض اینکه ناامید می شوند؛ احساس شکست خوردن می کنند. در نتیجه نمی توانند از این موقعیت برای رشد خود استفاده کنند.
این نکته مهم را آویزه گوشتان کنید که ناامیدی، شما را به سمت خواسته هایتان سوق می دهد، نه اینکه شما را از آن ها دور کند. از این موقعیت درس های بزرگی گرفته اید، پس در جهت مثبت از آن ها استفاده کنید.
مرحله پنجم: روی بهترین کاری که می توانید انجام بدهید تمرکز کنید
بسیاری از ما در شرایط ناامیدی خودمان را مقصر می دانیم و مدام انرژیمان را صرف سرزنش کردن خود و موقعیت می کنیم.
اگر شما هم این کار را می کنید متوقفش کنید. هیچ دلیلی برای سرزنش وجود ندارد. هیچ دلیلی هم برای اینکه همه چیز طبق انتظار شما پیش برود وجود ندارد. کاملا طبیعی است که گاهی اوقات هیچ چیز خوب پیش نرود. خیلی ها عادت دارند به جای تمرکز روی موفقیت های خود، روی ناکامی ها تمرکز می کنند. بارها و بارها آن موقعیت را با خود مرور می کنند تا ملکه ذهنشان شود و آن ها را از انجام کارهای مثبت باز می دارد.
اگر برای موقعیت بد پیش آمده، می توانید کاری انجام بدهید، زودتر دست به کار شوید؛ اما اگر نمی توانید کاری انجام دهید ناامیدی و زانوی غم بغل گرفتن مشکلی را حل نمی کند.
از تجربه هایتان درس بگیرید و بهترین کاری را که می توانید انجام دهید تا در موقعیت ناامیدی از زندگی قرار نگیرید. کاغذی بردارید و هر کار مفیدی که برای آن موقعیت می شود انجام داد را یادداشت کنید و دست به کار شوید. توانایی یاد گرفتن از اشتباهات، تلاش کردن، امتحان کردن راه های جدید و ادامه دادن کلید موفقیت است.
سخن پایانی
مقابله با ناامیدی از زندگی اصلا کار آسانی نیست. وقتی ناامید می شویم، آن قدر در خود فرو می رویم که بیرون آمدن از این حالت برایمان بسیار سخت است؛ اما موفقیت همیشه نصیب انسان های سخت کوش می شود. در این شرایط اعتقاد به یک نیروی برتر ما را از حالت سستی خارج می کند. این قدرت را می دهد که بلند شویم و کاری برای شرایط بدمان بکنیم.
اگر به خواسته درونیتان اهمیت بدهید، از جا بلند شوید، به خودتان انرژی تزریق کنید، تلاش کنید و راه های جدید را امتحان کنید؛ موفقیت در چند قدمی شما خواهد بود.
«بهترین موفقیت هر کسی بعد از بزرگترین ناامیدی به سراغش می آید.»
هنری وارد بیچر
دیدگاهتان را بنویسید