[print_posts pdf="yes" word="yes" print="yes"]

یکی از موضوعاتی که اخیرا مورد استقبال بسیاری از صاحبین کسب ‌و کارها و همچنین مدیران سازمانهای تجاری و تولیدی قرار گرفته است. موضوع بیزینس کوچینگ است که تحت عنوان کوچینگ کسب و کار هم شناخته میشود. ریشه لغوی این اصطلاح همان واژه Coaching انگلیسی و به معنی «مربیگری» است. اگر به ورزش علاقمند باشید حتما با واژه کوچ آشنا هستید که از روی نیمکت تیمها را هدایت می‌کند و یا برنامه تمرینی ورزشکاران را تنظیم می‌کند. اما واژه کوچ چطور وارد دنیای کسب و کار شد و تاریخچه بیزینس کوچینگ چه بوده است؟ در ادامه این مقاله به بررسی همین موضوع می‌پردازیم.

وارن بنیس می‌گوید:

الگوی آتی رهبران جهان در سازمان‌ها کوچینگ (مربیگری) است. رهبری یک مهارت اکتسابی است و از طریق بیزینس کوچینگ می‌توان مدیران فوق‌العاده‌ای را تربیت کرد.

تعریف رسمی بیزینس کوچینگ و انواع آن بر اساس تاریخچه

در تعاریف رسمی بیزینس کوچینگ اینطور تعریف می‌شود «فعالیت اشتراکی با مراجعین در یک پروسه فکری و خلاق که از طریق آن، با الهام‌بخشی به افراد تحت مربیگری، آنها می‌توانند حداکثر بازده شخصی و شغلی خود را محقق سازند».

مفهوم کوچینگ حوزه‌های مختلفی از زندگی را دربر می‌گیرد. بررسی تاریخچه بیزینس کوچینگ نشان می‌دهد که انواع مختلف کوچینگ دیگر نیز به شرح زیر قابل اشاره است:

کوچینگ مهارت‌آموزی، کوچینگ موفقیت، کوچینگ توسعه شخصی، کوچینگ زندگی، کوچینگ کارایی، کوچینگ آموزشی و تحصیلی، کوچینگ حرفه‌ای و شغلی، کوچینگ مدیریت، بیزینس کوچینگ (کوچینگ کسب و کار)، کوچینگ روابط انسانی.

بیزینس کوچینگ چگونه شکل گرفت؟

تاریخچه بیزینس کوچینگ به دوره رونق تجارت دهه 80 و 90 برمیگردد و آن موقع بود که رواج یافت. قبل از آن مربیگری به طور خاص در ورزش برای کمک به ورزشکاران مورد استفاده قرار می گرفت.

ریشه های تاریخچه بیزینس کوچینگ برمی‌گردد به افکار توماس لئونارد و مکتب روانشناسی مثبت‌نگر که از دهه 80 میلادی در میان پژوهشگران و محققین ایالات متحده رواج پیدا کرد. توماس لئونارد اولین موسسه کوچ حرفه‌ای را در سال 1995 به عنوان یک موسسه غیرانتفاعی و خصوصی بنیان‌گذاری کرد. هدف این موسسه توسعه و گسترش مهارتهای کوچ های بیزینس بود.

توماس لئونارد یک حسابداری حرفه‌ای بود که سابقه ایجاد یک کسب و کار مستقل را داشت. او با به کار گیری اصول روانشناسی برای اولین بار مدل «کوچینگ شخصی» را پایه گذاری کرد که بعدا مبنایی برای تکامل تاریخچه بیزینس کوچینگ شد. روش لئونارد پرسیدن سوالات پی در پی و گوش کردن به اطلاعات دریافتی از طرف مقابل بود. از دل این سوال و جواب، می‌توانست به ریشه های نقص عملکرد و یا عوامل بازدارنده پی ببرد و مراجع را در برطرف کردن این نقاط ضعف یاری کند.

بیزینس کوچینگ رفته رفته کامل تر شد و در سال 1995 برای نخستین بار فدراسیون بین‌المللی کوچینگ تاسیس شد. توماس لئونارد می‌گوید: «کوچینگ شخصی نمی‌تواند بیماری افراد را علاج کند، ولی به کسانی که سالم هستند کمک می‌کند که بتوانند خودشان را از دیگران متمایز کنند».  

گذشته بیزینس کوچینگ به لحاظ لغوی

تاریخچه بیزینس کوچینگ نشان می‌دهد که این رشته در اصل یکی از شاخه‌های کوچینگ بوده است. کوچینگ در ادبیات انگلیسی به معنی «حمل کردن» است که نخستین بار در سال 1830 به عنوان یک اصطلاح فراگیر رواج پیدا کرد. در آن زمان به کسانی که از دانشجویان آزمون می‌گرفتند و سطح آنها را مشخص می‌کردند، کوچ گفته می‌شد. البته تا به امروز واژه کوچینگ بیشتر در ورزش به کار رفته و بیزینس کوچینگ مفهومی به نسبت تازه در ادبیات مدیریت و سازمان محسوب می‌شود.

یک مربی ورزشی می‌تواند دو روش را برای انجام کار در پیش بگیرد. یا به صورت استبدادی عمل کند و دستورالعمل‌های خود را به ورزشکاران دیکته کند. یا به صورت مشارکتی و اخذ بازخورد از ورزشکاران و بازیکنان به آنها کمک کند که نقاط ضعف و قوت خودشان را بشناسند و با حمایت از آنها زمینه‌های رشدشان را فراهم کند.

کوچینگ در واقع یک سبک مربیگری در ورزش بود که به پیشرفت بازیکنان بیشتر اهمیت می‌داد تا نتیجه و پیروزی. طبق ایده کوچینگ، چنانچه هر یک از بازیکنان حداکثر کارایی را داشته باشند، بازده نهایی تیم نیز افزایش خواهد یافت. در دنیای تجارت نیز همین است. یعنی هدف از بیزینس کوچینگ شکل دادن به یک فرآیند مشارکتی و دوجانبه میان کوچ و فرد مراجع با هدف آگاهی از نقاط ضعف و قوت فرد مراجع به منظور افزایش کارایی و بازده کاری و شغلی است.

تاریخچه بیزینس کوچینگ به معنی رشد حرفه‌ای از طریق دریافت مشاوره و راهنمایی از طریق یک فرآیند تعاملی است. که می‌تواند به پیشرفت شخصی و حرفه‌ای و افزایش بازده کسب و کار بیانجامد. برخی از بزرگان کوچینگ حرفه‌ای و بیزینس کوچینگ در جهان عبارتند از پیتردراکر، دانیل گلمن، کن بلانچاردف، پیتر بلوک و وارن بنیس.

اساس کوچینگ روانشناسی مثبت‌گرا است

روانشناسی مثبت‌گرا که قبلاً اشاره کردیم پایه و اساس تاریخچه بیزینس کوچینگ است. یکی از مکاتب روانشناسی است که روی بهبود و گسترش نقاط قوت تاکید دارد. روانشناسی مثبت‌گرا سعی می‌کند با توسعه توانمندی‌های و شکوفایی استعداد افراد، آنها را در جهت پیشرفت هدایت کند. روانشناسی مثبت‌گرا به جای تاکید بر نقاط ضعف، ناهنجاری‌ها، آسیب‌ها و علاج آنها، روی نقاط مثبت و توانایی‌ها متمرکز است. بیزنس کوچینگ نیز متاثر از روانشناسی مثبت‌گرا روی نقاط مثبت و افزایش و گسترش آنها تاکید می‌کند.

سلیگمن را پایه‌گذار مکتب روانشناسی مثبت‌گرا می‌دانند. او معتقد است که روانشناسی نباید خودش را محدود به نگرش‌های آسیب‌شناسانه بکند. به عقیده او مکاتب روانشناسی در گذشته نیمه مثبت وجود انسان را نادیده گرفته اند و در روش‌هاش درمانی خود به نقاط مثبت و قوت افراد برای بهبود و برطرف کردن مشکلات روانی و شکوفایی خود برتر انسان به اندازه کافی توجه نکرده اند. عمده مفاهیمی که کوچینگ و بیزینس کوچینگ بر آن استوار است عبارتند از: خودکارامدی، تاب‌آوری، استقامت، رضایتمندی، امید، نگرش مثبت، شادکامی، بخشش، اعتماد بنفس و بخشش

سیر تکامل تاریخچه بیزیس کوچینگ ما را به این نتیجه رهنمون می‌سازد که رهبران به صورت بالقوه افرادی خلاق، پرانرژی، مصمم و توانمند هستند. فرآیند بیزینس کوچینگ می‌تواند شکوفایی این استعدادهای نهفته را تسهیل و تسریع کند. بر همین اساس و طبق تعریف فدراسیون جهانی کوچینگ (ICF). بیزینس کوچینگ (یا هر کوچینگ دیگر) بر تعامل دوطرفه بین کوچ و مراجع استوار است.

هدف بیزینس کوچینگ این است که بتواند دستاوردهای زیر را در ذهنیت و شخصیت مراجع ایجاد کند:

  • تحقق اهداف بزرگ
  • احساس رضایتمندی از چالش‌ها
  • افزایش تمرکز
  • ایجاد حس مسئولیت‌پذیری نسبت به رویدادهای کسب و کار
  • خودباوری
  • اعتماد بنفس و عزت نفس
  • خلاقیت
  • انگیزه بالا
  • ذهنیت باز
  • افزایش کارایی
  • بهبود تعامل موثر
اشتراک گذاری

1 دیدگاه

  1. نگین بارانی در

    بسیار عالی بود

    ??????

    تشکر از شما و همه همکاران زحمتکشتون

پاسخ دادن